سلام ملکه عشق
ملکه عشق
پارت ۱
داشتم با اسب خوشملم میدویدم که با برخورد به کسی که روی اسب بود . خوردم زمین ، صدای میلیون ها اسب به گوشم خورد . سربازان قصر ؟
تمام کسانی که روی اسب بودند پیاده شدند و به کسی من بهش خوردم ادای احترام کردند وا این چه کاری ؟
که همون مرد سیلی محکمی توی گوشم زد و گفت : این دختر را دستگیر کنید.
- چیکار میکنید.
چیکارتون کردم که دستگیرم میکنید.
مرد: هه تو با بی احترامی بهم خوردی و ازم طلب بخشش نکردی .
که سرباز گفت : ایشون شاهزاده کامورانل هستند.
بهشون ادای احترام کن.
تازه از ماجرا خبر دار شدم.
با بی رضایتی سرمو خم کردم و جلوش زانو زدم
.
کامورانل: کالسکه بیارید و اونو به قصر ببرید . اونو به فلک ببنید و ۵۰ ضربه کافیه تا این گستاخ ادب شه .
من همیشه جلوی ظالمان ایستادم پس با داد گفتم: تو چطور جرعت با من بد رفتاری کنی.
کامورانل: ببین کی داره زبون درازی میکنه ؟
من شاهزادم هر کاری دوست دارم میکنم بزار بیای قصر . اون زبون درازتو خودم میچینم که هیچ وقت دیگه برام زبون داری نکنی.
اونا منو به زور تو کالسکه بردن و اسب عزیطمو کشتن .
گوشت اسبمو به شاهزاده پرو دادن . دلم می خواد . بکشمش
ادامه بدم؟