کت نوار، از همون لحظه اولی که دیدمت احساس عجیبی داشتم. اون لحظه هیجان، اظطراب و شادی رو، همه باهم تجربه کردم اونم فقط با یه نگاهت! اون چشمای سبز منو افسون کردن! دلم میخواست بهت بگم. نه، دلم میخواست فریاد بزنم! آره، اونم بالای برج ایفل! میخواستم فریاد بزنم و فقط بهت بگم، دوستت دارم!
ولی عشقت به لیدی باگ نذاشت هیچوقت صدامو بشنوی، مگه نه؟
داشتی توی پیاده رو های تمیز و زیبای پاریس، شهر مورد علاقت قدم میزدی. پاریس همیشه برات یه تازگی خاصی داشت، انگار نه انگار که محل تولدته و هر روز میبینیش! ولی برات فرقی نمیکرد که چند بار این مناظرو میدیدی، بازم اینجارو دوست داشتی. درختای داخل پیاده رو تورو یاد چشمای اون مینداختن. وای اون چشمای زمردی که تو هر بار با دیدنشون مست میشدی! آره کت نوار، کسی که دوستش داشتی و کشته مردش بودی! از نظر تو، موهای طلاییش شبیه نور خورشید تابان، چشمای سبزش شبیه اعماق جنگلی سبز و پوستش شبیه یه پارچه ابریشمی بود که با نهایت ظرافت بافته شده! غرق تخیلاتت بودی که یهو جسمی بزرگ و عظیم الجثه مانع تابش غروب دلنشین آفتاب به صورتت شد. یک دفعه به خودت اومدی و دیدی مردم دارن فرار میکنن، ولی چرا؟ اما وقتی خودتم اونو دیدی بی وقفه شروع به دوییدن کردی!
.....
دیگه داشتی نفس کم میاوردی. اون همه دوییدن خستهت کرده بود. هرکی جای تو بود خیلی وقت بود که توسط اون ابر شرور محو شده بود. اما اون ابر شرور غول پیکر کی بود؟ اوه البته، خودِ خود کلویی! همون دختر لوس و مغرور که اگه حداقل یک روز شرور نشه عجیبه! حالا چرا شرور شده بود؟ الآن یه یادآوری میکنم، خب تو تازه به مدرسه دوپان انتقالی گرفتی و از اونجایی که خوب با همه دوست شدی، مخصوصاً با آدرین جونش و دشمنش مرینت، اون مخش پوکید و شرور شد!
حالا دیگه موضوع برات روشن شد، نه؟ اما مشکل اصلی اینجا بود که کت نوار و لیدی باگ چرا نمیان؟ دیگه نایی برای دوییدن نداشتی. پاهات سست شد و روی آسفالت سفت افتادی. حالا تنها چیزی که میتونست کمکت کنه یه معجزه بود.
ولی نترس فرشته نجاتت الآن میاد!
یکم صبر کن، چند ثانیه دیگه، وایسا وایسا، اون بالاخره اومد!
~~~~~~~~~~~~~
به نظرت فرشته نجاتت کیه؟
خب، اینم همون داستانی که گفته بودم. آره آره میدونم یکم چرت شده...
ولی به هر حال اگه خوشتون اومد کامنت بدید و لایک بنمایید. برای پارت بعد حداقل پنج کامنت و لایک میخوام. یه چیزی هم از الآن بگم، بنده بد قولم پس ممکنه لایک و کامنت ۵ تا بشن ولی من یکم دیرتر بدما. •-•
خب، بای.
چهارشنبه ۲۲ ژوئن
۲۴۲۲ کلمه