تو راه بی هوا افتادم . که یک پسر خوش تیپ ، مهربون و خوب دیدم .
- اسمتون چیه ؟ ممکنه بدونم ؟
اووووه یادم رفت ممنون که کمکم کردید نیوفتم .
پسر جوان: خوش بختم کاشیرا اسمتون؟
- مرینت هستم .
اشک تو چشمام جمع شد . نگران ریختنش شدم .
با اون مهربونی ازش دور شدم . وسط کوچه دیگه تحمل نداشتم و اجازه ریختن دادم.
صدای نا اشنا که عاشق صداش بودم رسیدم.
کی اینجا عروسمون اشک میکنه؟
- ادرینننن
ادرین: معلومه فکر کردی تنهات میزارم .
تو عشقمی
ناگهان کاشیرا با نگرانی به سمت من دید و بازوم را از ادرین کشید و گفت خوبی ؟
چی شده؟
زیر لب گفتم : لعنتی فهمید.
و لبم را گاز گرفتم .
توی چشمای کاشیرا پر از عشق بود.
ادرین ببخشید من باید با کاشیرا حرف بزنم.
کاشیرا چی کار میکنی من هیچ عشقی بهت ندارم؟
کاشیرا:چرا دروغ گفتی : منو یادت نیست ما نامزد بودیم
تو به خاطر کار هات ترکم کردی الانم که پیدات کردم هم اسمت و هم کارت عوضیه ؟
تو لایلا کیوت منی ؟ نه
با تعجب نگاهش کردم . من لایلا اینجا چه خبره؟
- لایلا تو لایلا را می خوای ؟
بدون من لایلا نیستم . من مرینت دوپن هستم
کاشیرا : دروغ نگو
کتمو کشید و با ناراحتی دوید. رفتم پیش ادرین و گفتم چیزی نیست
(سه هفته بعد تو مدرسه)
چه عجب خانوم خوشگله پیداش شد
- سلام لایلا
چه عجب امدی
لایلا با ناراحتی گفت: یادته گفتم باید چندتا کار بکنم و برگردم پیش نامزدم .
با این حرفش یاد کاشیرا افتادم.
اسم نامزدتو میگی ؟
تو این هین کاشیرا امد و لایلا هم گفت کاشیرا .
تو یک لحظه اصلا متوجه نشدم .هردو با اشتیاق همو در آغوش کیشدن و همجا با هم بودن . نمیدونم باید نارحت شم یا خوشحال اما بدون توجه به مغزم توسط قلبم به سمت ادرین تنها رفتم و توی آغوشش رفتم و با اشتیاق گفتم دوستت دارم: منو ببخش ( فراموش شدنی نیستی می پذیری )
از اون روز به بعد فهمیدم عشق تکراری نیست و عشق زیبامو پیدا کردم.
امیدوارم خوشتون بیاد تک پارتی