عشق چیز قشنگیه
نذار ازش متنفر بشی
تنها بمون
سال ها تنها باش
اما روحت رو با کسی قسمت نکن
کـه نمیفهمتت
انقدر تنها بمون تا اون کسیکه
از درونت خبر داره پیدات کنه
امروز بهترین روزم . بلاخره میخوام با بهترین پسر دنیا عقد کنم .
آه یادم رفت خودم معرفی کنم . من مرینت دوپن چنگ هستم . و امروز قرار با ادرین اگراست عقد کنم .
بدو بدو رفتم پایین پیش مامان و بابام. اما اونا ناراحت بودن .گفتم چی شده .اتفاقی افتاده ؟
مامانم گفت : مرینت عزیزم ادرین
از نگاش فهمیدم بدو بدو رفتم تو سالن . همه دست زدن اما دیدن تنهام شکه شدن . همون موقع یه دختر بچه ی تلفن داد بهم پشت تلفن ادرین بود . اون میگفت : فکر کردی باهات عقد میکنم توی دختر ه.....و ...... هستی . تو فقط یه اسباب بازی بودی .
گوشی از دستم افتاد و فریاد زدم : ادرین اگراست ازت متنفرم تا ابد.
بدو بدو رفتم داخل اتاقم و یراست روی تخت خاکستری رنگم فرود اومدم و گریه گردم حدود نیم ساعت که گریه کردم رفتم صورتمو شستم و آرایش خرابمو پاک کردم.
لباس قشنگ خاکستری رو در آوردم و توی جعبش قرار دادم. تمام عکسای آدرین رو آتیش زدم
خاکسترای عکسا رو برداشتم و توی یه چیز نقره ای ریختم و بردم سمت باغ پر از دار و درختی که کاشته بودم. یه قسمت از خاک رو گود کردم و یه عکس از خودم رو مچاله توی جام در دار نقره ایه گذاشتمو یه کبریت گذاشتم توی و گذاشتمش توی خاک و یه سنگ هم روی درش گذاشتم و با لبخندی تلخ از اون مکان مرموز دور شدم! بی توجه من اشکام جاری شده بود و رودی از دریای چشمام رو با خودش روی سطح نازکی از گونه هام برد.
گفتم :زندگیمو سیاه کرد زندگیشو سیاه میکنم! فقط منتظرتم اگراست!
شب بود و آماندا که از سر عقد بی دلیلم باهامون مونده بود رفت و منم رفتم خوابیدم
شب به صبح
.........
خب بچها کسی اسمی نداد واشه همین این نوع اسم شد 🌟پارت دو انشالله چند دقه دیگه میاد