قرار بود از دواج کنم ولی.......
سلام قراره من امروز رمان بدم بیرون
اسمش:زندگی تلخ
@قسمتی از پارت ازمایشی
«امروز بهترین روزم . بلاخره میخوام با بهترین پسر دنیا عقد کنم .
آه یادم رفت خودم معرفی کنم . من مرینت دوپن چنگ هستم . و امروز قرار با ادرین اگراست عقد کنم .
بدو بدو رفتم پایین پیش مامان و بابام. اما اونا ناراحت بودن .گفتم: چی شده .اتفاقی افتاده ؟
مامانم گفت : مرینت عزیزم ادرین
از نگاش فهمیدم بدو بدو رفتم تو سالن . همه دست زدن اما دیدن تنهام شکه شدن . همون موقع دختر آماندا ی تلفن داد بهم پشت تلفن ادرین بود . اون گفت : فکر کردی باهات عقد میکنم توی دختر ه.....و ک..... هستی . تو فقط یه اسباب بازی بودی .
گوشی از دستم افتاد و فریاد زدم : ادرین اگراست ازت متنفرم تا ابد.»