تغییر 💯🚬🙂پارت 2 تا 3

09:49 1401/02/30 - Paniaz 2011

لمس کن کلماتی را

که برایت می نویسم

تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست…

تا بدانی نبودنت آزارم می دهد…

لمس کن نوشته هایی را

که لمس ناشدنیست و عریان…

که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد

لمس کن گونه هایم را

که خیس اشک است و پر شیار…

لمس کن لحظه هایم را…

تویی که می دانی من چگونه

عاشقت هستم٬

لمس کن این با تو نبودن ها را

لمس کن…

همیشه عاشقت میمانم

دوستت دارم ای بهترین بهانه ام

ادرین با کمی مکث جواب داد: چند روز پیش بهترین دوستم رو زخمی کردن  

زمزمه کردم : نینو؟ 

سری تکون داد که گوشیم زنگ خورد و اسم آلیا نمایان شد 

فقط لپمو چنگ زدم و اتصال تماس رو زدم 

آلیا (با گریه) :مرینتتتتتتتت نینو تیر خورد 

من: حالش خوبه؟ 

آلیا :مرینت دکتر میگه که خوبه و چند روز دیگه مرخص میشه 

من میخوای بریم بیرون؟ 

آلیا :ارههههههههههههههه 

من :باشه الان اومدم 

و تلفن قطع شد. رفتم بیرون و به مادر جون گفتم  :مادرجون دوستم حالش خوب نیست باید برم پیشش. با اجازه! 

مادر : برو عزیزم 

تندی پله هارو بالا رفتم  و خودم با اتاق رسوندم و لباسمو عوض کردم شامل یه پیرهن مشکی مات که روش عکس اسکلت بود و یه شلوار جین قرمز مات کیف قرمز مشکیمو برداشتم و خدافظی کردمو سوار ماشین شورلت مشکیم شدمو رفتم پیش آلیا رسیدم سوار شد و گریه کرد 

P3

خودمو تندی به  بستنی فروشی آندره  رسونم و دوتا بستنی خریدم و یکی شو دادم آلیا تا من حساب کنم. 

آندره:اسمت چیه دختر جوان؟ 

من : من؟ مرینت 

آندره : به به مرینت بانو! اسم زیباییست 

 

وقتی که وارد ماشین شدم آلیا گوشیش دستش بود و بغلم کرد 

من:بزار حدس بزنم.... نینو حالش خوب شده

الیا:ارههههههههههههههعععههه

من :بریم دنبالش ببریمش خونش؟ 

الیا گف :مرینت نمیدونم که خونش کجاست! 

من :من میدونم! خونه مجردی ادرین