تغییر 💯🚬p1to2

23:21 1401/02/29 - Paniaz 2011

یِـہ جآ هَست ڪِـہ بآیَد وآیستی

 

یِـہ جآ هَم هَست ڪِـہ بآیَد دَرری

 

اَمآ اَگِـہ جآیِ ایـטּ دو تآ بآ هَم عَوَض شِـہ

 

تآ آخَر عُمر بِدِهڪآر خودِتی

 

سلام اسم من آیلا دختر تاجر معروف تام کروز هستم...... از لحاظ اسلاح فقط موهای سرم رو اسلاح میکنم ..... من عاشق مافیا هستم. تمام نکات مافیا رو بلدم. تک تکشونو.... اما پدرم اصرار داره که تاجر معروفی شم اما دوست ندارم.....

 

یکروز که طبق معمول داشتم از کلاس مافیام بر میگشتم خونه مامانمو دیدم که دم در اعصبانیه و داره خیابون رو میبینه و  فک کنم فهمیده من کلاس نمیرم و میپیچونمشون! اما خوشبختانه منو ندید. همینتوری بود که بابام سروکله اش پیدا شد.

 

بابام : سلام ماریکا خوبی؟

 

مامانم : آره خوبم! تو چطوری عزیزم؟

 

اسم مادرم ماریکا جونزه و همه بهش میگن ماریکا

 

 رفتن تو.... بعد از چند دقیقه که ساعت ۱۱ شد رفتم خونه. چون کلاسام تا 11 طول می کشه و......

 

خیلی مؤدبانه سلام کردم که نشونه ی احترام به بزرگم بود. چند سال اینکار رو انجام دادم ولی دقیق سال پیش مادرم و پدرم فهمیدن که من کلاس نمیرم.

 

پدرم بعد از کلی دری وری گفتن منو فرستاد خونه مادر جون /مادر بزرگ پدری/مادرجون منو سمت اتاقی برد و گفت که بدون هیچ حرفی وارد بشم و.. منم رفتم.

 

بعد چند دقیقه 3 تا خانوم اومدن تو و ینفر شروع کرد.

 

چون مادر جون گفته بود شلوارم رو نپوشم فقط کرست  داشتم یعنی لخت لخت بودم. خانومه یه مایع سرد آبی روی واژنم ریخت و ی دستمال روش گذاشت و کشید یعنی حس کردم چشام از کاسه در اومد ولی جیغ نزدم! بعد خانوم دومیه یه کاسه رنگ سفید آورد و سه چهار تا از تار موهامو سفید کرد و بعد صورتمو اسلاح کرد. بعد هم وقتی خودمو دیدم شاخ در آوردم! یعنی این من بودم?؟ خانوم سومیه هم کرستمو در آورد و منو به سمت کمدی کشوند! وقتی در کمدو باز کرد یه سوتین و شورت مشکی قرمز بیرون آورد و تنم کرد بعد رفت کمد کناری و لباس قرمز و شلوارک سیاهی در آورد و تنم کرد

 

رفتم پیش مادر جون و گفتم : چطور شدم

 

مادرجون : ماه شدی نوه ی عزیزم! راستی میهمانی امشب رو ماجراش رو میدونی؟

بهم یه شناسه نامه و پاسپورت داد با نام مستعار  « مرینت دوپن چنگ» 

سری به معنای آره تکون دادم و پاشدم رفتم تو اتاقم و لباسمو عوض کردم لباسم شامل یک شومیز کارامل با شلوارک مشکی میشد. گردن بند صلیب مشکی رنگم و دستبند صلیب ست خودش رو انداختم که زنگ در به صدا در اومد و شارلوت ( خدمتکار) در رو باز کرد.. اولین نفر صدای بابا رو شنیدم که به مامان جون سلام می‌کرد. دمپایی های لوکسمو پوشیدم و وارد حال شدم عمه و عمو و بابا اومده بودن فقط منتظر آدرین پسر عمه ام بودن.... حتی لوکا هم اومده بود! کسی که هیچ وقت در هیچ میهمانی حاضر نمیشد! باورش برای همه سخت بود! که همین موقع آدرین هم اومد کت چرمیشو به الیزابت داد تا براش آویزون کنه

پارت 2

آدرین نشست و همه مشغول حرف زدن بودن که من توسط مادرجون صدا زده شدم

مادر:آیلا دخترم بیا!

منتظر این حرف بودم! دو چهار تا پله بالا پاین میرفتم تا به مادرجون رسیدم!

من: شارلوت برای میهمانان شربت خنک آوردی؟

شارلوت : خانوم... ما اول ازشون پذیرایی کردیم!

من : الان براشون بیار نمیبینی خسته هستند!

سری تکون داد و مشغول درسن کردن شربت شد.

رفتم کنار مادرجان نشستم و سلام کردم!

همه نگاهشون متعجب روی من بود... مادرجون همه چیز برام فراهم کرد از جمله گروه مافیا الان من کامل شدم!

آدرین :سلام!

بعد از نیم ساعت مادرجون ماجرای مافیا رو وسط کشید و از آدرین و لوکا پرسید: راستی مادر جان اوضاع مافیا چطوره؟

همه می‌دونستن که آدرین و برادرش عضو کمیسیون مافیا هستن و همش جونشون توی خطره! منم جونم در خطره!